همه چیز از دوست داشتنی ترین رام شدۀ تاریخ

 
 

اسب، حیوانی که در تاریخ پا به پای انسان پیش آمده و شانه به شانه اش افتخار آفریده؛ هرچند بیشتر، زحمت انسان بر دوش اسب بوده تا زحمت اسب بر دوش انسان. با این حال انسان و اسب اگر از تلخی های رابطه شان بگذریم همیشه یار غار همدیگر بوده اند و رفیق شفیق یکدیگر باقی خواهند ماند.

 

دنیای ۷۲ ملت

دنیای اسب ها متنوع است و در آن از هر رنگ، اندازه، نژاد و اخلاق پیدا می شود. نژادهای اسب در دنیا بسیار زیاد است، ولی شهرت چند نژاد از بقیه بیشتر است مثل کوارتر، آپالوسا، فالابلا، شایر، آندالوزین، فریزین، پینت و تروبرد؛ اما مشهورتر از اینها اسب های عربند و اسب های اصیل ایرانی که اسب های ترکمن، کرد، چنارانی، قره باغ، سیستانی و اسبچه خزر از جمله آنهاست.

اسب بختیاری، قشقایی، ترکی، تالشی، شاهسون، باصری و دره شوری هم هست، اما شهرت هیچ کدامشان به پای اسب های اصیل ایرانی نمی رسد. (گفته می شود اسب عرب همان اسب ایرانی است، ولی چون اروپاییان نخستین بار با این اسب ها در سرزمین اعراب آشنا شدند، این اسب ها را عربی نامیده اند.)

اسب های اصیل، زیبا، باهوش، شجاع و نجیبند و یال و دمی زیبا با درخشش ابریشمی دارند، چشم هایشان هم درشت است و براق و گوش هایشان کوچک و ظریف.

اسب ترکمنی در شجاعت و استقامت بی نظیر است و در جنگ ها پا به پای صاحبش می جنگد و دشمن را با لگد و ضرب دندان مصدوم می کند. بی دلیل نیست که در باور ترکمانان قدیم اسب ها پس از مرگ همراه صاحبان خود به آسمان می روند.

نژادهای آخال تکه، یموت، جرگلانی و چنارانی از نژادهای اسب ترکمنی اند که نامی نیک از خود در تاریخ باقی گذاشته اند.

اسب آخال تکه طلایی رنگ و مشکی است آن هم با جلای متالیک، که با قدرت جست و خیز می کند و محال است آموخته هایش را فراموش کند؛ این اسب ها هرگز نافرمانی نمی کنند.

می گویند نادرشاه برای فتح افغانستان و هند نیاز به اسب هایی داشت که قدرت، شهامت و استقامت را توامان داشته باشند و یکی از گزینه هایش اسب آخال تکه بود، اما سم این اسب چون طاقت حرکت در مسیرهای کوهستانی را ندارد، نادر شاه را به این فکر انداخت که نژادی تازه به وجود بیاورد و این گونه بود که از آمیزش اسب عرب و آخال تکه، اسب چنارانی متولد شد. این اسب هرگز لگد نمی زند و گاز نمی گیرد و خیلی زود با صاحبش رابطه عاطفی برقرار می کند ضمن این که غیرممکن است میدان نبرد را ترک کند.

 

 

به گوش و دمش نگاه کن

اسب هایی که در فلات ایران زاده شده اند جثه هایی درشت ندارند، اما قدرتمند و بردبارند و این همان چیزی است که از اسب، موجودی نجیب می سازد. با این حال اسب ها هم حق دارند گاهی اوقات عصبانی شوند و ناراحتی و اضطراب شان را تخلیه کنند.

یک اسب با حالت روحی غیرعادی را می شود از دم و گوش هایش شناخت؛ تقریبا مثل همه حیوانات دیگر. اگر اسب گوش هایش را به سمت عقب برگرداند یعنی ناراضی است یا از اتفاقی که پشت سرش در جریان است نگرانی دارد. گوش های خوابیده نشانه خشم است، ولی وقتی گوش به سمت جلو جمع می شود یعنی اسب شش دانگ حواسش به اطراف است و برای انجام فعالیت، تمایل و جسارت دارد.

دم اسب هم که به سمت بالا می رود به معنی هوشیاری است، ولی وقتی دم پایین می افتد می تواند نشانه ای از تسلیم و اطاعت، خواب آلودگی، خستگی مفرط، درد یا ترس شدید باشد. مواقعی که اسب می ترسد ممکن است دمش را میان دوکپلش فرو ببرد، درست مثل سگ ها وقتی که دمشان را لای پایشان می گذارند.

حرکت شلاقی دم اسب هم یعنی او ناراحت، مضطرب، مستاصل یا گیج است. البته حرکات شلاقی دم می تواند به دلیل پراکندن مگس های نشسته بر بدن اسب هم باشد.


تسکینی بر دردهای اسب

قدرت و استقامت دو صفت جدا نشدنی از اسب هاست. با این حال آنها نیز مریض می شوند و کارشان به بیمارستان می کشد و گاه به دلیل بیماری جانشان را از دست می دهند. آبسه، شپش، ملانوما، تب لجن، ادم، کچلی، سویت ایچ، زگیل، انسداد مزمن ریوی، آنفلوآنزا، فلج حنجره، کم خونی، تورم گره های لنفاوی، آرتریت، میخچه، کزاز، بیماری علف، استخوانچه های اضافی، مسمومیت، سقط جنین، قولنج و لنگش فقط بخشی از بیماری هایی است که اسب ها را ناتوان می کند.

برخی اسب ها هرگز شانس درمان بیماری شان را پیدا نمی کنند، ولی اسب های خوشبخت که در نقاط مرفه دنیا زندگی می کنند یا مورد توجه ویژه صاحبانشان هستند، از بهترین خدمات درمانی بهره مند می شوند و دوباره به روی زندگی لبخند می زنند.

در جهان چند بیمارستان مخصوص اسب وجود دارد که همگی در سه کشور آمریکا، استرالیا و هلند فعالیت دارند. کلینیک اسب گنسی والی در نیویورک، بیمارستان اسب دور اند ریدل در کنتاکی و بیمارستان پیترسون و اسمیت سه مرکز درمانی مجهز در آمریکاست.

بیمارستان اسب گولبرن والی و مرکز اسب تام وورث نیز در استرالیا مستقر است و بخش دامپزشکی موسسه ملی اسب هلند نیز در قاره اروپا به مراجعان خدمات می دهد.

این مراکز به اندازه بهترین مراکز درمانی انسان ها مجهز است و در آنها خدمات اورژانس، سرپایی، جراحی، پیشگیری، باروری، دندانپزشکی، پیراپزشکی، معاینات قبل از خرید اسب، رادیوگرافی، اولتراسونوگرافی، طب سوزنی، آندوسکوپی، چشم پزشکی، آزمایشگاه، مشاوره و سلول بنیادی به اسب ها ارائه می شود.

 

شبدیز کجایی:

در تاریخ، انسان را بدون اسب نمی شود تصور کرد. رابطه این دو موجود آنچنان به هم نزدیک است که طی قرن ها هیچ گاه یکی بدون دیگری ظاهر نشده است . انسان با اسب، کشاورزی کرده، به شکار رفته، بارهایش را جابه جا کرده، به میدان جنگ رفته و کشورگشایی کرده تا نشان دهد پیشرفت هایش تا چه اندازه مدیون اسب است.

اما در میان اسب هایی که در طول تاریخ به بشر خدمت کرده اند، چند اسب شهرت زیادی دارند و در تاریخ و ادبیات ماندگار شده اند.

چهره برخی از این اسب ها روی کوه ها حجاری شده تا نامشان همراه پادشادهان فاتح این سرزمین ماندگار شود.

در نقش شاپور که (به آن دارابگرد هم گفته می شود) در چهار کیلومتری جنوب داراب در دامنه کوهی کنده کاری شده ، پیروزی شاپور اول بر والرین، امپراتور روم روایت شده است که با حالتی ملتمسانه به شاپورشاه چشم دوخته است.

در این نقش، شاپور در وسط سنگ نگاره به صورت تمام رخ دیده می شود، درحالی که سوار اسبی زیبا و پرقدرت است. در نقش رستم نیز سنگ نگاره ای است که پیروزی بهرام دوم ساسانی را روایت می کند.

بهرام سوار بر اسب، چهار نعل به سوی دشمن سواره می تازد و نیزه بلندش را بر او می زند و نیزه دشمن را می شکند. در حجاری مربوط به هرمز دوم، نوه شاپور اول ساسانی نیز پادشاه سوار بر اسب به تاخت بر دشمن حمله برده و اسب او را سرنگون کرده است.

در مُهر داریوش کبیر نیز ـ که در گنجینه آمودریا در موزه بریتانیا نگهداری می شودـ پادشاه سوار بر اسبچه خزری است که بخوبی پیوند انسان و اسب در تاریخ باستان را حکایت می کند.

ادبیات نیز جولانگاه اسب هاست. در شاهنامه فردوسی اسب های مشهور اساطیری یکی پس از دیگری ظاهر می شوند و در کنار پهلوانان نام آور نقش آفرینی می کنند. نقش اسب در داستان های شاهنامه بیشتر در هفت خوان رستم پررنگ است.

اسب مشهور او رخش در خوان اول، وقتی رستم در خواب است، با شیر می جنگد و او را از بین می برد. در خوان سوم نیز رخش، رستم را از وجود اژدها باخبر می کند و در کشتنش پا به پای رستم پیش می رود. در خوان پنجم نیز این رخش است که کمک می کند رستم از تاریکی خارج شود.

در داستان مشهور سیاوش هم اسب او بهزاد، موجودی معرفی شده که حرف های سیاوش را کاملا درک می کند.

گلرنگ اسب فریدون نیز کمک می کند تا او از اروند رود عبور کند، شبدیز هم اسب مشهور خسروپرویز است گمانه زنی ها حکایت دارد سنگ نگاره طاق بستان ـ که مردی جنگی سوار بر اسب را نشان می دهد ـ به احتمال زیاد نقش خسرو و اسب محبوبش شبدیز است اما داستان یزدگرد در شاهنامه و پیوندش با اسب داستانی است شنیدنی تر از داستان زندگی قهرمانان دیگر.

به روایت فردوسی، یک ستاره شناس پیشگویی می کند که یزدگرد در کنار چشمه سو کشته می شود و یزدگرد عهد می بندد هیچ گاه به آن چشمه نرود تا این که یزدگرد خون دماغ می شود و پزشک تجویز می کند پادشاه باید برای درمان به چشمه سو برود. یزدگرد به این چشمه می رود و درمان می شود، اما در راه بازگشت، اسب سفید و زیبایی از درون چشمه بیرون می آید و شاه که شیفته او شده، بر آن سوار می شود که ناگهان اسب او را سرنگون می کند و زندگی یزدگرد این گونه تمام می شود.

 

اسبی که صفیرش نزنی، می نخورد آب...

بجز فردوسی که جایگاه ویژه ای برای اسب در اشعارش در نظر گرفته، شعرای پارسی زبان دیگر هم نام اسب را در شعرهایشان گنجانده اند؛ مثل منوچهری، فرخی سیستانی، سعدی، مولوی و سنایی.

اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب / نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است

اگر سکندر با شاه همسفر بودی / ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر

ای بسا اسب تیزرو که بمرد / خرک لنگ جان به منزل برد

راهرو را فاقه و نعمت کند منع از سلوک / اسب راه آن است، کو نه فربه و نه لاغر است

مر سگان را عید باشد مرگ اسب / روزی وافر بود بی جهد و کسب

هرکسی را که بخت برگردد / اسبش اندر طویله خر گردد

یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان / کاین همه ناز از غلام و اسب و استر می کنند

و پیداست در شعر فارسی، شاعر ترجیح می دهد اسب را موجودی بالاتر از چهارپایان دیگر نشان دهد و برتری اش را به کمک تشبیهات به رخ بکشد.

مثلستان

وقتی موجودی مثل اسب با زندگی انسان پیوندی ناگسستنی پیدا می کند، بدیهی است نام او در زوایای مختلف فرهنگ نیز رسوخ می کند. جای پای اسب در ضرب المثل های ملل کاملا محکم است و مردمی چون ترکمن ها که اسب پای ثابت زندگی آنهاست، دستشان از دیگر اقوام پُرتر.

ترکمن ها می گویند اسب بال و پر انسان است و فرزند اقبال او. آنها معتقدند اسب را باید در لاغری آزمود و دختر را در فقیری، اسب از جایی که رم کرده وحشت دارد و مرد از جایی که ترسیده.

ترکمن ها باور دارند به کسی که انتظار عروسی پسرش را می کشد و به کسی که می خواهد اسب بخرد، خدا می رساند آنها می گویند اسب را خرمن کوبی پیر می کند و جوان را درو. اسب می چرخد و میخ طویله اش را پیدا می کند و آب می چرخد و سوراخش را می یابد، اگر ناز اسبت را بکشی روزی به دردت می خورد، کسی که بخواهد با فروختن اسبش ثروتمند شود، مانند کسی است که بخواهد با فروختن گوشت بدنش پولدار شود.

این جمله هم میان این قوم مرسوم است که به اسبت خر گفتم یا به شترت بچه شتر؟ و می خواهند با این جمله به طرف مقابل بفهمانند که حرفی نزده اند که او را ناراحت کرده باشد.

اقوام دیگر هم از نام اسب در ادبیات روزمره شان استفاده می کنند و این ضرب المثل ها قرن هاست دهان به دهان می چرخد: دندان اسب پیشکشی را که نمی شمارند، به اسب شاه گفته اند یابو، اسب پیر نصیب دباغ می شود، از اسب فرود آمد و بر خر نشست، اسب خوشرو هم گاهی سکندری می خورد، اسب را گم کرده عقب نعلش می گردد، اسب نجیب را یک تازیانه بس است، اسب و خر را که پهلوی هم ببندند اگر همخو نشوند، هم بو می شوند.
مریم خباز / جام جم