گفتگو با علی قورچیان - قهرمان جهان

وقتی اولین بار عکسش را توی برخی رسانه ها دیده بودم با خود می گفتم: آدمی است بدخلق، ناآرام و کم حوصله که هیبتش را بهانه ی تحمیل افکارش خواهد کرد با صدایی قرص و محکم و بی احساس که همکلامی با وی سخت و طاقت فرسا خواهد بود.

بعد که قرار شد برای مصاحبه بعنوان قهرمان طلایی مسابقات کره جنوبی با او هم کلام شوم دوباره به عکس ها و بیوگرافی اش نگاهی انداختم تا انگیزه ای برای مصاحبه با او داشته باشم. وقتی به ماهیت این ورزش فکر می کردم یاد رستم شاهنامه و افراسیاب و... افتادم، اما مصاحبه که شروع شد تازه فهمیدم حکایت این ورزش و برخوردهای جامعه ی اسبی با این مقوله و قیاس های درست یا مع الفارق کجا و تمثیل های آدم های خارج از گود کجاست.

هرچقدر حرف ها و قصه ها طولانی و عمیق تر می شد و عکس های سوار براسب و کمان گیری ها و رقص ها و تیر پراکنی هایش را می دیدم، ناخواسته تصویر سماع و رقص مولانا در نظرم پررنگ تر می شد.

حالا ظهر جمعه ای که بوی پاییزی اش به شمام می رسد فرا رسیده، مصاحبه ی ما تمام شده و من مانده ام و ظرف هفت رنگی از شعر و ترانه با طره ای از" گل صد برگ "جلال ذوالفنون، یاد و خاطره ی استادرضوی سروستانی، قصه های علی قورچیان و طبع نازکش، شوریدگی هایش، نقاشی های همسرش بانو رسولی با مانیفست ِ ویژه اش، و صداهایی موهوم از هزار سال پیش که صدای سم اسبان را درخود مستتر دارد ونغمه ی خوش الحانی که مدام زمزمه می کند:

رقصی چنان میانه ی میدانم آرزوست
مهدیار پیرزاده

می گوید اصالت طالقانی دارد و زاده ی تهرانپارس تهران است و از 11 سالگی با اسب مانوس بوده و با پرش شروع کرده...

همین جا می پرسم: چرا برخی از سوارکاران به شیوه ی نشستن شما روی اسب ایراد می گیرند؟

- من با پرش شروع کردم و پیش اساتیدی شاگردی کردم که آرزوی هر سوارکاری است، 22 سال خودم اسب داشتم و17 سال روی اسب کرد کار کردم، حتی در کنار آن اسب عرب هم داشتم و از همه ی آنچه که دوستان به آن حساس اند عبور کرده ام؛ من حتی اسب کُرد را هم رها کردم به خاطر مصائب و مشکلات و قدر نشناسی هایی که بود و به این ورزش پیوستم.

این خاصیت و ماهیت این ورزش است که اینطور بنشینم و آن طور اسبم را هدایت کنم، گاهی برایم عجیب است که دوستان فقط این چیز ها را می بینند.  دست جلو، فرمان و ... گاهی در این ورزش بی معنا می شوند، می خواهم بگویم دست در این ورزش نقش آنچنانی ندارد و این پاست که اسب را هدایت می کند، بنابراین هماهنگی اسب و کماندار درموفقیت این ورزش خیلی اهمیت دارد.

بیشتر اعضای تیم ملی از تیراندازانی هستند که گرایش پیدا کرده اند و من خیلی دوست دارم که سوارکارها وارد این مقوله شوند، چون با اسب و زبان و اخلاق آن مانوس هستند و راحت تر جذب این حرفه ی ورزشی می شوند، بنابراین روی سخن من با دوستان سوارکار است: خواهش می کنم قبل از اینکه نقد کنید و به قاضی بروید، اول وارد این گود بشویدو این ورزش را امتحان کنید.



از ورزش کمانگیری روی اسب بگو و این که چطور وارد این حیطه شدی؟

فدراسیون جهانی کمانگیری روی اسب، جزو فدارسیون جهانی رزمی است و خیلی از جاها از کلمه ی "رزمی" بعنوان هنر یاد می شود و هنر رزمی هم که بن مایه ی جنگ و نبرد و کارزار بوده. تیراندازی روی اسب هم قاعده و مبنایی جز جنگ نداشته، حالا تصور کنید با چه ورزشی طرف هستید، شما هستید و یک دنیا ریسک، حق انتخاب اسب هم که ندارید و کلا با یک فضا و چیدمان استراتژیک مواجه هستید.

در 170 یا 180 متر مسافت مسابقه، صدم ثانیه هاست که مدال طلا را برایت به ارمغان می آورد و یا تو را از کورس رقابت بیرون می اندازد. گاهی ممکن است اسبی سنگین با ورزشکار سنگین وزن تر از خودش هم از یک اسب و سوار سبک تر موفق تر باشند، بنابراین هنر سوارکاری و چابک سواری در این ورزش حرف اول را می زند، پس من باید زمین نخورم، سریع بتازم، تیر پرتاب کنم و اگر هم تیر من افتاد از اسب خم شوم آن را بردارم و زمان را ازدست ندهم....

من نمیدانستم این ورزش فدراسیون جهانی هم دارد، من تفریحی تیراندازی میکردم و گاهی در باشگاه "پرشاسب" برای تفنن، تیری هم از روی اسب رها می کردم.

سال 1386 یا1387 بود که برای دیدن مسابقه ای به باشگاه آزمون رفتم و این اتفاق باعث خیر بود، چراکه در آنجا با آقای رنجبر، دبیر انجمن کمانگیری روی اسب آشنا شدم و با توصیف ایشان از این ورزش، خیلی زود جواب مثبت دادم و زیر نظر دوست و استادم آقای مهدی صفایی (رییس انجمن) به تمرین پرداختم.

الان 3 سال است که عضو تیم ملی هستم که هر سه سال را در تیمی و انفرادی با دست پر به ایران برگشتیم.

سبک های انفرادی این ورزش شامل: " کاباک"، "تک شوت"، "دوشوت" و "مولتی شوت" یا "پنج شوت" هستند که خود همین "مولتی شوت" سبک ها ی مختلفی دارد و بر اساس متراژ و هدف تعریف می شود و سبک های تیمی نیز شامل: "موگو"، "دوشوت تیمی" و " ماسایی” هستند.

پی و بن ِ این مسابقات را آقای "کاسایی" مجارستانی ریخته و این ورزش پیشینه ای دارد، حدود 8 الی 10 هزار سال. در نقش دیواره های غار" دوشه "لرستان، یک شکارچی را می بینیم که از روی اسب به پشت برگشته و دارد تیر می اندازد و این یکی از رشته های سخت ورزش کمانگیری روی اسب است و معروف است به شلیک پارسی! و جالب است بدانید مجارستانی ها که مدعی این رشته هستند، خود را از اقوام پارس می دانند و همین آقای کاسایی روز اول آشنایی من پرسید: ایرانی هستی یا پارسی؟!

 

از سطح مسابقات و مقام هایی که به دست آوردی بگو ؟

سال اول در "موگو" طلا گرفتم، 2011 هم 1 طلا، 2 نقره و 3 برنز گرفتم و در سال2012 که حدود یک ماه پیش انجام شد، 5 مدال طلا و 1 نقره گرفتم .

سطح مسابقات به حدی بالاست که برخی از کشورها که یک یا دو روز قبل از مسابقه به محل کمپ تمرین یکدیگر می روند، با دیدن تمرینات بعضی از تیم ها، کلا از مسابقه انصراف می دهند و ترجیح می دهند بعنوان کلاس ِ مستر از آن استفاده کنند، کره جنوبی یکی از کشورهایی است که حتی از سیر صعودی هم گذشته و به جهش رسیده، در این کشور هیچ بازیکنی تصور فیکس بودن را هم ندارد و هر لحظه رقیبی برایش وجود دارد.

سال گذشته آقای مهدی صفایی تکنیکی ترین سوارکار شناخته شد و امسال، من این رتبه را کسب کردم.

 

جایگاه انجمن شما در میان فدراسیون ها ی ورزش کشور کجاست؟ چه کارهایی انجام دادید و به کجا رسیدید؟

بگذارید اول از اعتبار خودمان در جهان بگویم، درست است که عمر این ورزش در سطح مسابقات جهانی خیلی طولانی نیست ولی تا همین الان هم عزت و احترام و شکوه قابل توجهی داریم. پرچم و نام کشور ایران، همیشه در سایت ها، مجله و مکان مسابقات وجود دارد، حتی در زمان غیبت ما نیز این کرسی محفوظ است و نمادی از کشور ایران بعنوان یکی از سکان داران این ورزش خودنمایی می کند و پرجم ایران خیلی از جاها بالاتر از پرچم امریکا است و مقدم تر و ارجح تر.

در ایران اما این قصه خیلی متفاوت است، ما قهرمان مسابقات جهانی شدیم ولی فدراسیونِ مستقلی نداریم! روزی که می خواستیم فدراسیون شویم و مستقل، به ما می گفتند این ورزشِ شما حرکاتی چاپلوسانه و مختص دربار شاهان و برای تملق نزد آنان بوده و مایه ی ننگ ِ ماست، در حالیکه پیامبر گرامی( ص) شرط بندی روی 2 ورزش را حلال می دانستند که یکی از آنها تیراندازی بود و دیگری سوارکاری، یعنی همین ورزش ِ ما و جالب تر این که بعداز قهرمانی ما که با هزینه های خودمان صورت گرفت، همه سنگ مان را به سینه زدند و در رسانه ها می گفتند: تیم ملی کمانگیری روی اسب! در حالیکه در مسابقات رسمی در کره جنوبی، یک نفر از طرف یکی از هیئت های مثلا مربوطه نامه ای زده بودند بر این مبنی که افرادی که برای مسابقه اعزام شده اند، عضو تیم ملی نیستند و تحت پیگرد قانونی قرار دارند! ... ما از شرم و ناراحتی نمی دانستیم آنجا باید چه بکنیم...

این داستان ها هنوز هم ادامه دارد و امیدواریم روزی برسد که مسابقات جهانی در ایران برگزار شود و شما به بار مالی و درآمد زایی این ورزش توجه کنید وبه استقبال کشورهای مطرح ِ دنیا در این رشته!.

مثلا وزیر ورزش کره جنوبی رسما نامه ای زده بود به آقای مهدی صفایی و بخاطر مدیریت و گسترش این ورزش در ایران تقدیر و تشکر کرده بود !

ما هم امیدواریم در یک فضای رقابتی سالم قرار بگیریم و به روند رو به رشد این ورزش ادامه دهیم.

دغدغه ها و مشکلات و خطرات ورزش شما چیست ؟

اسپانسرینگ و هزینه های بالای این ورزش و عدم استقلال، از درگیری های فکری ماست.

خودِ من فقط سالی 2 تا سه کمان می شکنم که قیمت حداقلی برای هر کمان 800 هزار تومان است،

سالی 30 الی 40 تیر می شکنیم که قیمت واحدآن 40 هزار تومان است، خدارا شکر که "پد" و "زین" جزو نگرانی ما نیست و باید به هر اسب و زینی عادت کنیم ولی همین هزینه هارا ضربدر تعداد نفرات و اردوها بکنید و عمق ماجرا را دریابید.

بعد از این ماجراها باید درباره ی لاین ویژه ی این ورزش هم صحبت کرد، در حال حاضر که مدیر سوارکاری باشگاه شبدیز هستم، یک لاین تمرین ویژه بیرون از فضای دایم باشگاه داریم که با بچه های تیم ملی در آنجا تمرین می کنیم و در ضمن باشگاه سمند نیز لاینِ در دست تعمیری برای این کار دارد، در ادامه پوشش رسانه ای را هم به کمبود های ما اضافه کنید، مثلا وقتی کسی این رشته را ندیده باشد، بازی نکرده باشد و یا حتی من و دیگر دوستانمان را نبیند و نشناسد، چگونه می توانیم به رشد این فضا امیدوار باشیم.

در باره خطرات این ورزش هم باید بگویم علیرغم ظاهر خشن، این ورزش آسیب های زیادی ندارد مگر در حد همان ریسک های سوارکاری، این ورزش اسبِ خاص و تربیت شده می خواهد و خطر جدی تهدیدت نمی کند، همین الان پسر 6 ساله ی من این ورزش را شروع کرده و خودش سوار و پیاده می شود و تمرین ها را هم تحت لوای خودم آغاز کرده، بی آنکه نگرانی خاصی داشته باشم.



از او درباره ی هنر و موسیقی و حجم ها و نقاشی های همسرش می پرسم و با وجوه دیگر او آشنا می شوم.

از سال دوم دبستان بواسطه کانون پرورشی وارد دنیای هنر شدم، خوشنویسی را تا دوره ی عالی با استادان " فریور" و جناب " اخوین " ونیز " متین فر" ادامه دادم.

درباره نوازندگی ،سال 68 خیلی اتفاقی دیدم یکی از دوستانم تار و سه تار می نواخت و من هم علاقه مند شدم و سه تار را شروع کردم ، اول پیش دوستم و سپس با معرفی یکی از دوستان ِ دوستم که شاگرد مرحوم استاد ذوالفنون بود به افتخار هنرآموزی ایشان نایل شدم و خودم را شاگرد مکتب وی می دانم. از 1372 نیز در کلاس استاد ذوالفنون به تدریس بسیاری از شاگردان پرداختم و با استاد نیز دونوازی هایی داشتیم.در عود نوازی هم شاگرد استاد نریمان بوده ام.

حدود 10 سال سه تار و عود نوازی گروه سراج را برعهده داشتم و دربرخی از آلبوم های حسام الدین سراج از جمله " آیینه رو" ساز نواخته ام.اجرا های تصویری نیز با مرحوم استاد رضوی سروستانی داشته ام.

1372 در دانشگاه، عمران قبول شدم و نرفتم و در کنکور هنر شرکت کردم و از بین موسیقی و مجسمه سازی دانشگاه تهران، دومی را رفتم که آنهم خورد به ماجراهای آن دوره که حدود یکسال دانشگاه معلق ماند و دوباره راه را از سر گرفتم.از استادانم آقای ویکتور دارش و طاهر شیخ الحکما و مرحوم حمید رضایی و خانم رهنورد و... بوده اند.

قطعه ی "اندک اندک" استاد ذوالفنون، باب تازه ای بود در موسیقی سنتی ایران که عمومیت نیز پیدا کرو و هم ریتم و فرم حماسی داشت، هم عاشقانه و...

یکی از حجم هایم به نام "رویای کودکی" که حدود 16 متر ارتفاع دارد و 12 سال است به اتمام رسیده و به سفارش زیبا سازی اصفهان و با همکاری و همیاری و اجرای دوستم آقای سالاریان در شرف اکران شدن است.

قورچیان مدرس دانشگاه هنر الزهرا، و دانشگاه هنرمیراث فرهنگی نیز بوده است:

سال 1382 با همسرم که هنرمند نقاش است وهم دانشکده ای خودم در دانشگاه هنر نیز بوده (و من بعد از ازدواج متوجه این موضوع شدم!) ازدواج کردم و 2 پسر بنام "گرشا" و "کوشا" دارم. پسر بزرگم 6 سال است و سوارکاری می کند و سه تار کوچکی هم دارد.

این گفتگو در شماره 34 نشریه تخصصی دنیای اسب به چاپ رسیده است.